کد مطلب:314615 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

من از جدم می خواهم از تو انتقام بگیرد
در شب 21 ربیع الثانی 1421 هـ. ق جناب آقای احمد تولمی حائری فرمودند:

19. آقای حاج حاچم فرمودند: در دروازه نجف اشرف برای گرفتن مالیات مأمور بودم و از هر كس كه وسیله ی نقلیه اش الاغی بود مالیات می گرفتم و قبض می دادم و رنگ الاغ را هم در قبضش می نوشتم. روزی شخصی آمد كه قد بلندی داشت. گفتم: مالیات بده، گفت: داده ام. گفتم: قبض را بده، او قبضی را از رفیقش گرفته بود و به من داد. دیدم قبض مال او نیست، یك سیلی به گوشش زدم. او گریه كرد و گفت: من از جدم می خواهم از تو انتقام بگیرد، چرا مرا بی جهت زدی؟ فرضا همه ی درآمدم 30 تومان است و من ده تومان به تو بدهم و برای زن و بچه ام چه بخرم؟ خلاصه مالیات از او گرفتم و به او قبض دادم.

فردا وقتی آمد به طرف منزلش برود گفت: دیدی دیشب حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام چه كارت كرد و گفت: من هم قصه ای كه او می گوید من شب خواب دیده بودم ولی یادم رفته بود حالا پس از آن كه او گفت، صحنه ی دیشب یادم آمد.

گفتم: تو از كجا می دانی؟ گفت: من در كوفه بودم و شب خواب دیدم حضرت عباس علیه السلام و ابا عبدالله الحسین علیه السلام و تو در نجف اشرف در اتاق بالا روی سریر خوابیده ای و حضرت عباس علیه السلام با پای مباركش زد به نرده ای سریر تو و نرده شكست و حضرت خواستند دوباره تو را بزند، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام برادر را گرفتند فرمود: نزن این از ماست، وقتی از خواب بیدار شدم، استفراغ خون كردم، پس از استفراغ دو ساعت بی هوش بودم و بعدا خوابیدم یادم نبود. تا این صحنه پیش آمد خواب شب قبل یادم آمد.



[ صفحه 610]